عشق یعنی .......
شاگردی از استادش پرسید :
عشق یعنی چه ؟![]()
استاد در جواب گفت : به گندمزار برو و پرخوشه ترین شاخه را بیاور اما در هنگام عبور از گندمزار به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی !
شاگرد به گندمزار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت
استاد پرسید چه آوردی ؟
و شاگرد با حسرت جواب داد : هیچ ! هر چه جلوتر می رفتم خوشه های پرپشت تری می دیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین خوشه تا انتهای گندمزار رفتم ...
استاد گفت : عشق یعنی همین !!!![]()
و شاگرد پرسید : پس ازدواج یعنی چه ؟!
استاد گفت : به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی !![]()
شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت
استاد پرسید : چه شد ؟!
شاگرد گفت : به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی که دیدم را انتخاب کردم . ترسیدم که اگر جلو بروم باز هم دست خالی برگردم !!
استاد باز گفت : ازدواج هم یعنی همین !!! ![]()
چقدر سخته تو چشای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدیده و به جاش یک زخم همیشه گی ، رو قلبت هدیه داده زل بزنی به جای اینکه لبریز کینه و نفرت شی حس کنی که هنوز هم دوسش داری